گم کرده
21 آذر 1393 توسط ام ابیها
بسم الله الرحمن الرحيم
بعدازنمازصبح خوابيدم.
جمعه ها خواب صبح بيشتر مي چسبد،ديشب تا ساعت يک نيمه شب مهمان دنياي مجازي بودم.
مهمان نمي شود گفت،تقريبا صاحبخانه به حساب مي آيم،حق آب وگل دارم ازبس دراين فضا چرخ مي زنم.
وقتي بيدارشدم طبق عادت گوشيم را برداشتم وابتدا پستهاي دوستان را مرور کردم…
الحمدلله اکثرقريب به اتفاق رفقا پستهاي جمعه هايشان امام زماني ست.
مي خواندم وگاه اشکي از گوشه ي چشمم جاري و…
امروز"ندبه"را نخوانده بودم واز آن روزها بودکه"عهد"هم نخواندم…
خوابم مي آمد بعدازنمازصبح، به علت همان اعتياد که گفتم.
الان بااشک مي نويسم اين واژه هاي راحت وساده را… من “منتظر"م ؟
حاشا واين حرفها که تاحالا نوشته ام براي خوشايند نفسم بوده است.
عزيزغايب وغريب من! دراين وب گرديهاوولگرديهاي مجازي تو را پيدا نخواهم کرد.
مي دانم تمام.