حرم
21 آذر 1393 توسط ام ابیها
گوش کن باز کسی بین دعا گفت حرم
ناامید ازهمه و از همه جا گفت حرم
توی آیینه سر و وضع خودش را تا دید، گله ای کرد از این حال و هوا گفت حرم
شاه را کرد تجسم و به پایش افتاد ،مثل هر بار فقط باز گدا گفت حرم
او مریض است ،مریض غم بین الحرمین ،شصت و نه بار به لب بهر شفا گفت حرم
و نمازی که به یاد حرمت میشکند، بس که در رکعت خود جای خدا گفت حرم
او همان است که پامنبری و سینه زن است ،او همان است که در هروله ها گفت حرم
دل به دریا زده و بار سفر را بسته، با تعجب پدرش گفت کجا گفت حرم