عوامل دین گریزی و گرایش جوانان به فرهنگ غرب
بسم الله الرحمن الرحیم
دين گريزي و گرايش جوانان به فرهنگ غرب همواره دغدغه هايي را براي رهبران ديني، دين داران و خانواده هاي متدين به وجود آورده و تهديدي براي نسل جوان محسوب مي شود.
اين پديده در سده هاي اخير، به ويژه در قرن بيستم، بخش عظيمي از جهان را فرا گرفت و حتي موجب به وجود آمدن مكاتب فلسفي الحادي و ايدئولوژي هاي دين ستيز يا دين گريز گرديد.
اما چرا انسان كه ذاتاً مشتاق دين است و فطرت او با درون مايه هاي دين پيوند تكويني دارد، به دين گريزي روي مي آورد و چرا دين گريزي در نسل جوان، نمود بيشتري دارد؟
در پاسخ، بايد گفت: در دين الهي هيچ عنصر گريزاننده وجود ندارد;
اگر انسان ها به دريافت معارف ديني و درك صحيح از دين حق نايل آيند، هرگز از دين نمي گريزند.
افزون بر اين، عقل و عشق ـ هر دو ـ در متن دين جاي دارند. دين هم ذهن و خرد انسان را تغذيه مي كند و هم به دل آدمي حيات، حركت و نشاط مي بخشد.
بنابراين، علت دين گريزي را بايد در خارج از قلمرو دين حق و آموزه هاي ديني جستوجو كرد.
بدون ترديد، عوامل متعددي در بروز دين گريزي نقش دارند كه در اين نوشتار به بخشي از آنها اشاره مي گردد.
هر فردي با مراجعه به زندگي جوانان و مطالعه رفتارهاي اجتماعي آنها، اين مسئله را به صورت ملموس درخواهد يافت كه در سال هاي اخير و بخصوص پس از پايان هشت سال دفاع مقدّس، گرايش به فرهنگ بيگانه و فرهنگ غربي در بين جوانان ما رشد صعودي يافته است و گروه هايي از جوانان به علل گوناگون از دين و فرهنگ حالت گريز پيدا كرده اند، به گونه اي كه وقتي در بين برخي از آنها از دين و فرهنگ خودي سخن به ميان مي آيد به صورت علني بي ميلي و بي علاقگي خود را به دين اظهار مي كنند.
البته بايد اذعان كرد كه اين انكار و زدگي از دين به خاطر خود دين نيست، بلكه علل اين مسئله بيشتر به رفتارهاي دين داران و مدعيان دين برمي گردد بخش عمده اين رفتارهاي انكارگونه جوانان و گرايش هاي آنان به فرهنگ بيگانه به خاطر تبليغات كاذب و دروغين درباره دين و القاي شبهه در بين جوانان مي باشد و چون جوانان براي اين سؤالات و شبهات خود پاسخ قانع كننده اي نمي يابند، از دين گريزان شده، به فرهنگ بيگانه و غربي گرايش پيدا مي كنند.
البته با وجود همه اين شبهات و تبليغات همواره و در همه حال بارقه اي از دين و غيرت و حميّت ديني در روح و روان جوانان موج مي زند; بارقه اميدي كه سرانجام بسياري از جوانان را از غوطه ور شدن در فرهنگ مبتذل غربي و بيگانه باز مي دارد و آنان را به آغوش پرمحبت دين باز مي گرداند.
آسيب شناسي نسل جوان «درك جوان» از جمله مسائلي است كه لازم است در مورد جوانان رعايت شود.
به دليل آنكه جوان خود را در اين سنين غريب و تنها مي بيند، اغلب سعي مي كند عليه سنّت ها و آداب و رسوم قيام نمايد، از والدين خود و جامعه كناره گيري كند و فقط با همسالان خود تماس بگيرد.
در چنين حالتي، جوان به يك يا چند راهنما نياز دارد تا او را درك كرده و محرم اسرار و همراز او گردند.
حال اگر كسي نباشد كه به درد دل هاي جوان گوش فرا دهد و يا احياناً پدر و مادر در مقابل تفكرات او واكنش شديدي از خود نشان دهند، روشن است كه جوان ديگر والدين را محرم اسرار خود نمي داند و مسائل خصوصي را با آنان در ميان نمي گذارد.
پس بايد با جوان همراز بود و به او گفت كه ما تو را درك مي كنيم و مي تواني مشكلات و ناراحتي هاي خود را با ما در ميان بگذاري. وقتي جوان احساس كرد كه حرف هايش خريدار دارد، آنها را با پدر و مادر در ميان خواهد گذاشت.
در غير اين صورت، او احساس تنهايي مي كند و تعادل رواني خود را از دست مي دهد.
حال اگر جواني به هر دليلي احساس كند درك نمي شود و خود را در سطح خانه يا جامعه بيگانه ببيند، عليه تفكر، مذهب و يا نحوه پوشيدن لباس بزرگ سالان طغيان مي كند و اين مسئله را به شكل هاي گوناگون از جمله پوشيدن لباس هايي با نماد غربي بروز مي دهد.
دوران نوجواني و جواني مهم ترين دوران زندگاني انسان محسوب مي شود.
در اين دوران تحولات عظيمي در درون فرد روي مي دهد. او در مرز بلوغ و نوجواني از طفيلي بودن مي رنجد و مي خواهد به خود متكي گردد; نيروي عاطفي در او افزايش مي يابد و در عالم دوستي، افراد را عاشقانه دوست دارد و در عالم قهر و نزاع، تا مرز انتقام پيش مي رود.
در اين سنين، افراط و تندروي، غرور، خودشناسي، ترديد، اضطراب، خيالات، تهور، استدلال قوي و هوش در بالاترين درجه خود قرار دارد و استعدادها به اوج مي رسد.
از اين رو، فرصتْ يك فرصت طلايي است; گو اينكه ترقّي انسان در اين سن شكل مي گيرد و انحطاط و سقوط نيز در همين سن به وقوع خواهد پيوست.
نوجوان و جواني كه در يك خانواده نابسامان و محيطي آميخته با اختلافات خانوادگي پرورش يافته، به سختي در مدرسه قابل تربيت خواهد بود.
اگر والدين بيش از آنچه كه به نيازهاي مادي فرزندانشان اهميت مي دهند به جنبه هاي روحي آنان مي پرداختند، مشكلات كمتري به بار مي آمد و بزهكاري ها كاهش مي يافت.
بيشتر كودكان بزهكار، از حاكميت نداشتن عاطفه در روابط خانوادگي و كمبود محبت گلايه داشته و رنج مي برند.[۱]
[۱] در اين زمينه ر.ك. فريدون موحدنيا، علل گرايش نسل جوان امروز به فرهنگ بيگانه، پايان نامه كارشناسى ارشد، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى (ره)، 1379، ص 35ـ36.
شرايط حاكم بر اين دوران بيانگر اين است كه نوجوان و جوان احتياج به آرامش رواني بيشتر و ارتباط صميمانه و دوستانه دارد. به عبارت ديگر، او همدم و مونسي مي طلبد كه وجودش را درك كند و همچون او، طعم ناخوشايند انتقاد، تهديد، تحقير و روابط آمرانه را چشيده باشد.
كسي را مي خواهد كه به دور از روابط آمرانه، حاكمانه و ناصحانه، با او دوستانه و صميمانه سخن بگويد و ديگرانوجودش رابه گونه اي كه هست درك كنند.
در اهميت اين دوران همين بس كه طبق سخن پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)يكي از مهم ترين چيزها كه در قيامت قبل از برداشتن قدم از قدم مورد سؤال قرار مي گيرد، دوران جواني است.
و به همين دليل، آن حضرت درباره آنان چنين سفارش فرموده است: برتري جوان عابدي كه در جواني خود ره بندگي پيش گرفته، بر پيري كه در بزرگسالي به عبادت روي آورده; همچون برتري فرستادگان الهي بر ديگر مردمان است.[۲]
[۲]محمّد محمّدى رى شهرى، منتخب ميزان الحكمة، ترجمه حميدرضا شيخى، چ سوم، قم، دارالحديث، 1384، ص 290.