دینداری یعنی...
دینداری یعنی خانم محترم
لازم نیست از مغازه دار دو سطر تشکر کنی، یک تشکر و خداحافظی کوتاه کافیه…
✅دینداری یعنی آقـا!
مشتری شما با شما محرم نیست که بهش رنگ لباس پیشنهاد میدی و میگی این رنگ بهت میاد!
✅دینداری یعنی خانـم!
لازم نیست با فروشنده نیم ساعت چونه بزنی، یا اگه جنس گرونه .. شروع کنی به نالیدن از گرونی !
نه خدا راضی هست که شما به خاطر ارزونتر خریدن با مرد نامحرم چونه بزنی که گاهی به شوخی کردن هم می کشه! نه همسرت راضی هست با این کار تخفیف بگیری …
✅دینداری یعنی آقـای فروشنـده !
شما هم جنس رو به هر قیمتی میخوای بدی … زود قیمت نهایی رو بگو و منتظر نباش بهت التماس کنن و قربون صدقه ت برن.
✅دینداری یعنی خانـم!
کسی که شما باید همه طنازی هات رو براش نگه داری، شوهرته … حواست باشه.
✅دینداری یعنی آقـای فروشنـده !
تو مغازه ت که هستی، حواست پیش زن و بچه ی خودت باشه.
✅خانمها … آقایون … آرامش خونوده هاتون در گرو رفتارهای شماست …
شوخی و بگو و بخند با نامحرم روی روح شما اثر می گذاره و این اثر به خونه هاتون منتقل میشه، در رفتارتون با همسرتون نمود پیدا می کنه و باعث سرد شدن محیط خونه تون میشه.
شما چند درجه منتظرید؟
معنای انتظار و چگونگی آن یکی از سوالات اساسی در زمان ما یعنی دوران غیبت است و هر مسلمانی که منتظر تحقق وعده ی خداوند است که فرمود: و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض…، باید بداند که چشم به راه چه باشد و چگونه انتظار کشد!
برای دانستن این چراهای بنیادی به سراغ آثار استاد مطهری رفتیم تا از او راه جوییم در این ظلمات!
بنگرید:
✿ دلتنگ کربلا ..
خرج تو میکنم دلتنگی هایم را ، به امید دیدار کربلای تو …
من دلم نازک است و زود می گیرد…
اما ایمانم اگر به چیزی بند کند ، دیگر هیچ حرفی نمی تواند آن را سست کند ؛
ایمان دارم وقتی دلم عجیب برای تو تنگ می شود …
وقتی عجیب دل هوای دیدارت دارد …
وقتی عجیب جاذبه ی قلبم به سوی توست …
آن لحظه نوشته می شود به پایم ثواب زیارتت!
و دلم قرص میشود که تو را از همین اتاقم و پشت پنجره ای نیمه باز زیارت کرده ام…
وقتی که نسیم ، موهایم را نوازش میکند…
به خودم تلقین می کنم که تو صدایم را شنیده ای و قدری از هوای ملکوتی بین الحرمینت را برای دل خسته ام فرستاده ای…
من به همین چیزها دل خوش کرده ام و گرنه که تا بحال از غم دوریت …
دلم به حال خود میسوزد…
دلم میسوزد که نمی توانم از نزدیک بـــبــــــویـــمــت…
عطر سیب حرمت آرزوست …
حضرت ارباب ، ســــلامٌ عَــلَـــیــــک…
خاطراتم از اولین سفر کربلا (قسمت اول)
اولین بارم بود که راهی کربلا بودم.
دوازده سالی می شد که آرزوی کربلا را در سر داشتم وهر روز هم بیشتر وبیشتر می شد.
تااینکه قسمت ماهم شد وامام حسین علیه السلام مارو طلبید.
غرق در روحانیت ومعنویت این سفر بودم که از کاظمین ونجف گذشتیم وراهی منزل آخر کربلای معلا شدیم.
دل کندن از شاه نجف سخت است ولی به امید دیدار امام حسین علیه السلام که می روی خداحافظی هم برایت رنگ سلام دارد.
در طول مسیر افراد زیادی بودند که با پای پیاده مسیر نجف تا کربلا را می پیمودند.
چرا زوّار اربعین حسینی با پای پیاده به کربلا می روند؟
استشمام و بوییدن خاک کربلا و سجده بر آن تربت بی همگن، آرزوی هر دلداده و شوریده حالی است تا شور و شعور را ره توشه کرده و به شوق دیدار محبوب، زمین و زمان را گذر کند تا سُرمه وصل را به دیده کشیده و چشم به گوشه نگاهِ نگار، روشن کند. اما اینکه چرا عشّاقِ سالار شهیدان، میل به طی کردن قدم به قدم، با پای پیاده به سوی دیار یار دارند را با حجت الاسلام محمدباقر پور امینی در میان گذاشته ایم؛ صحبت های این عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی را درخصوص مساله یاد شده، در ذیل می خوانید: